فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 ، شوروی را به عنوان ابرقدرت از صحنه اعمال اراده سیاسی و نظامی جهان حذف کرد، آمریکا یکه تاز میدان بود

 

 

ممکن است در نگاه نخست، عنوان این بخش مبالغه آمیز یا خیال پردازانه به نظر برسد، شکست امپراتوری غرب، کدام امپراتوری و کدام غرب، کجا و کی؟
در روز ۲۴ اسد سال ۱۴۰۰ (۱۵ اگست ۲۰۲۱) گریز امریکا از افغانستان، فرار اشرف غنی نماینده امریکا که با عنوان رییس جمهور مدل دموکراسی امریکایی در افغانستان بود، امواج جمعیتی که هواپیمای باری غول پیکر ارتش امریکا را محاصره کرده بودند، به بال‌های هواپیما آویخته بودند. همه نشانه‌های شکست امپراتوری غرب بود. امریکا و ناتو و هم پیمانانش در افغانستان شکست خوردند. فرانسه که اندکی صرافت بیشتری به خرج داده بود، در ماه می تمامی نیروهای خود و تمامی افغان‌هایی را که با سفارت فرانسه و ارتش فرانسه همکاری می کردند، از افغانستان خارج کرد. ۶۲۵ نفر نیز یک هفته قبل از سقوط کابل از افغانستان خارج شدند، این عدد افزون بر ۸۰۰ نفر از افغان‌هایی بود که قبلاً خارج شده بودند. گویی نیروهای اطلاعاتی و امنیتی فرانسه از مطالب یا مسائلی با خبر بودند که از چشم اطلاعات پنتاگون و سازمان سیا پنهان مانده بود. امریکا قربانی اطلاعات اشتباه و خوشباوری نسبت به وفاداری ارتش افغانستان نسبت به توانایی دولت اشرف غنی و قدرت امریکا شده بود. مقامات ارشد اطلاعاتی فرانسه به ویکتور مالت نویسنده مقاله نکته مهمی را یادآوری کرده‌اند: «ممکن است مواد اطلاعات و اخبار مشابه باشد، تحلیل ما متفاوت بود».(۱)
گویی فرانسه می‌دانست که امریکا به صورت یک جانبه و بدون مشورت با ناتو و هم پیمانان تصمیم به خروج می‌گیرد و این خروج به معنای سیطره طا-لبان بر افغانستان خواهد بود. امریکا و انگلستان و آلمان و … پشت در مانده بودند.
این واقعه برای من پنجره‌ای بود که به چگونگی شکست امپراتوری غرب بیندیشم. موضوعی که تازه نبود و دست کم بیش از صد سال پیش، مورخ و متفکر نظریه پرداز آلمانی اسوالد اشپنگلر در سال ۱۹۱۸ یعنی در سال آخر جنگ جهانی اول و سال نخست پیروزی انقلاب اکتوبر در روسیه، کتابی نوشت با عنوان تأمل انگیز «سقوط غرب» (۲) برخی کوشیده‌اند از تلاش ممتاز اشپنگلر بکاهند و کار او و نگاه یأس آلود او به تمدن غربی را ناشی از شرایط ویژه شکست آلمان در دهه دوم قرن بیستم، تلقی کنند. به گمانم کتاب مبانی برهانی و منطقی استوار و یا دست کم قابل تأملی دارد. صد سالی که پس از انتشار کتاب سقوط غرب بر جهان و غرب گذشته است، زاویه دید اشپنگلر را تأیید می‌کند. که آخرینش همان ماجرای تلخ و تماشایی فرودگاه/میدان هوایی کابل در روز فرار امریکا بود. شاهد شکست یک امپراتوری بودیم. چنان که رومن رولان در زندگی نامه درخشان مهاتما گاندی که تمام جذابیت‌های یک رمان درجه اول را داراست، وقتی سیمای ساده و نجیب و فقیرانه گاندی را در ابتدای کتاب نقاشی می‌کند. بلافاصله جمله تکان دهنده‌ای نوشته است: «او انسانی است که سیصد میلیون هندی را به اعتراض و خیزش فراخوانده و بنیاد امپراتوری بریتانیا را لرزانده است». (۳)
مگر یک نفر با دست خالی و پای برهنه و تکه پارچه‌ای سفید، با یک چرخ نخ ریسی دستی و یک بز، می‌تواند بنیاد امپراتوریی را که بر یک چهارم جهان آن روز از حیث جغرافیا و جمعیت حکومت می‌کرد، بلرزاند؟ که لرزاند. چنان که ملت افغانستان، صد سال پس از انتشار « سقوط غرب» اشپنگلر و هفتاد سال پس از قتل گاندی، امپراتوری امریکا را شکست داد.
پس از جنگ جهانی دوم، تعبیر «ابرقدرت» مطرح شد. در نیمه نخست قرن بیستم این عنوان برای انگلستان هم استفاده می‌شد، اما بعد از جنگ جهانی دوم، امریکا و شوروی مصادیق ابر قدرت بودند. دوران جنگ سرد در واقع تقابل دو ابرقدرت بود. انگلستان مثل تکه ابری در اسمان سیاست جهان کمرنگ و محو شده بود. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، شوروی را به عنوان ابر قدرت از صحنه اعمال اراده سیاسی و نظامی در جهان حذف کرد. امریکا یکه تاز میدان بود.
از ابر قدرت چه تفسیری می‌توانیم داشته باشیم؟
مراد از ابر قدرت کشوری بود و یا هست که توانایی لازم را به لحاظ سیاسی و نظامی و اقتصادی و فرهنگی و تبلیغاتی در جهان یا بر کشورهای دیگر داشته باشد. تصمیم خود را به دیگر کشورها دیکته کند. چنان که انگلستان در نیمه دوم قرن نوزدهم و نیمه نخست قرن بیستم چنین وضعیتی داشت. شوروی به همه کشورهای بلوک ورشو، تصمیمات خود را ابلاغ می‌کرد. امریکا بعد از جنگ جهانی دوم، برای اعمال اراده خویش در امور کشورها و ملت‌ها صریح بوده و هست. این اصطلاح، «همه گزینه‌ها روی میز است.» که تقریباً همه رؤسای جمهور امریکا جمهوریخواه و یا دموکرات از آن استفاده می‌کنند، در واقع بیان همان اراده معطوف به قدرت است، پیام روشن این گزاره این است: «اگر در برابر اعمال اراده امریکا تسلیم نشوید، گزینه حمله نظامی روی میز است».

آمیزه یا مجموعه توان سیاسی، نظامی، اقتصادی، علمی، فنی، فرهنگی و تبلیغاتی و تسلط بر سازمان‌های بین‌المللی، مثل حق «وتو» در شورای امنیت سازمان ملل و تصمیم گیری در بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول و سلطنت دالر بر اقتصاد جهان و سیطره بر تار و پود جهان، به ابر قدرت امریکا این امکان و توانایی را می‌دهد که خود را رهبر و مدیر جهان بداند. برای دیگران تعیین تکلیف کند، چنان که امریکا چنین وضعیتی دارد.
از آنجا که جهت بحث و بررسی در این کتاب تمرکز بر افغانستان و شکست امپراتوری غرب در افغانستان است، می‌توان از شکست انگلستان و شوروی و امریکا و هم پیمانان در افغانستان سخن گفت. در واقع افغانستان بوته‌ای بود که در برابر مقاومت یک ملت جهانگشایانی مانند اسکندر مقدونی و چنگیز خان متوقف شدند و سه امپراتوری انگلستان و شوروی و امریکا شکست خوردند.
این شکست‌ها چرا و چگونه اتفاق افتاد؟ به تفکیک نیم نگاهی به توقف اسکندر مقدونی و چنگیزخان مغول و امپراتوری‌های انگلستان و شوروی و امریکا خواهم داشت. رنه گروسه در باره ایران گفته بود، ایران چهارراه حوادث منطقه است. می‌توان گفت: افغانستان سرزمینی است که امپراتوری‌ها در آن شکست خورده‌اند. مقبره آرزوهای خاک شده امپراتوری هاست.


اشاره: افغانستان شکست امپراتوری …. عنوان کلی سلسله مقالاتی از سید عطاالله مهاجرانی نظریه پرداز سیاسی ایرانی است، این مقالات با ذکر نام و منبع آن در خبرگزاری همدم نیوز منتشر می‌شود. باید گفت که مطالب مطروحه در مقالات آقای مهاجرانی دیدگاه خبرگزاری نبوده و به شخص ایشان بر می‌گردد.

این خبر را برای دوستانتان روان کنید:

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
Email

پربازدیدترین‌ها

دیدگاه ها

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *